دیدار'>دیدار
معنوی مثنوی'>مثنویدیدار مثنوی در دز هوش ربا (33)آنگاه در ابیاتی بس عمیق مقامات فنا و بقا بیان می شود: (از بیت 4044 به بعد )یار آمد عشق را روز آفتاب*آفتاب آن روی را همچون نقاب 60آن که نشناسد نقاب از روی یارعابدُالشّمس ست؛ دست از وی بدار 61روز، او و روزی ِ عاشق هم او دل همو، دلسوزی ِ عاشق هم او 62ماهیان را نقد شد از عین ِ آبنان و آب و جامه و دارو و خواب 63همچو طفل ست او ، ز پستان شیر گیراو نداند در دوعالم غیر ِ شیر 64طفل داند، هم نداند شیر را راه نبود این طرف تدبیر را 65گیج کرد این گردنامه* روح را تا بیابد فاتح و مفتوح را 66گیج نبود در روش؛ بل کاندر اوحاملش دریا بوَد، نه سیل وجو 67چون بیابد، آن که یابد، گم شود همچو سیلی غرقۀ قُلزُم* شود 68دانه گم شد، آنگهی او تین* بوَدتا نمردی زر ندادم این بوَد 69(تفسر اجمالی ابیات) ابیات 60 و 61: * روز آفتاب؛ اضافۀ مقلوب است یعنی آفتابِ روز.شارحان از این دو بیت برداشت های متفاوتی کرده اند. انقروی می گوید منظور از واژۀ عشق، اشاره به عاشق است و ذکر مصدر به جهت مبالغه است.(15) چهرۀ معشوق مانند آفتاب ِ روز، چون پرده ای می شود که عشق حقیقی را [از نظرعاشق] می پوشاند. عاشقی که نتواند آن نقاب را از روی واقعیمعشوق تشخیص دهد،مانند خورشید پرستی ست که آفتاب را بر جای خدا نشانده است و باید از ویدوری جست.[یعنی عاشق واقعی آنست که معشوق را بعنوان جلوه ای از تجلی حق ببیند، وگرنه بهگمراهی و سرگردانی می رسد، اشاره مولانا به عشق آتشین ِ شاهزادگان درحکایت است که تنها بهعشق روی دختر چینی می سوختند و نمی دانستند زیبایی او جلوه ای از خداست.] نیکلسون احتمالدیگری هم می دهد که مصراع نخست را باید اینطور خواند: "یار آمد عشق را رو، زآفتاب" چهرۀ معشوقبرای عاشق از آفتاب ساخته شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 15:12